پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

قند عسل مامان و بابا

..............

سلام ناز گلم. قربون اون اخمت برم. مامان اومد.زرنگ شدما.تویه یک ماه دوبار وبلاگت رو آپ کردم یادش بخیر یه موقعی هر روز برات مینوشتم،یا لااقل دو سه روز یه بار که حتما مینوشتم.آهههههه بگذریم. امشب شما زود خوابیدی.یعنی ساعت یازده و نیم.خب برایه من زوده دیگه.چون همیشه تا یک...دو بیداری.بابا رامین هم خیلی خسته بود و زود خوابید و چون زبان نخوندیم،منم از فرصت استفاده کردم و دیدم بهترین کار اینه که بیام یکمی برات بنویسم.با اینکه سرم درد میکنه و کلی خسته ام و خوابم هم میاد دلم میخواست که اینقدر زود زود برات مینوشتم که زودتر پستای وبلاگت به دویستا میرسید و برات سی دی بلاگ میگرفتم.آخه دوست داشتم که همه وبلاگت رو داشته باشم.ولی خب نمیش...
21 بهمن 1391

بعد از مدتها

  اوف اوف اوف.عجب گرد و خاکی گرفته اینجا.خیلی وقته نیومدم و چیزی ننوشتم.یادش بخیر اون روزهایی که هی پشت سر هم وبلاگت رو به روز میکردم.الان نمیشه.چند روز پیش فکر کردم شاید که بزرگ شده باشی و بتونم پیشت لب تاب رو بیارم،ولی اشتباه میکردم جیگیلی.چون منو شما حسابی با هم کشتی گرفتیم.بیشتر از 20 بار لب تاب رو خاموش کردی و من باهات حرف میزدم که بیا بشین و منو نگاه کن و چهار تا چیز یاد بگیر،قبول میکردی و مینشستی ولی یهو مثل جرقه میپریدی و  دگمه رو میزدی. فهمیدم که نمیشه.اینم یه جورشه دیگه.بازم نتونستم چیزی بنویسم.مخصوصا که حالا بعدازظهرها نمیخوابی اینقدر خسته ایی که کلافه و عصبی میشی ولی باز نمیخوابی و همینکه میخوایم بریم بیرون و تو هنو...
3 بهمن 1391
1